شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

یک قدم تا خدا

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

از تموم کسایی که این وبلاگ رو می خونن

می خوام که به خداشون قول بدن

به شهیداشون قول بدن

که به حرمت زخم های اون روزهاشون

نزارن زخم روی آرمان های شهدا بشینه

شهید

شـهـید کـسی اســت کـه..


لـب هـای تـرک خـورده اش ســرخ است از خـون..


چــشم هــایش بـه رنــگ حــیا..


زلـفـش رنــگ گــرفـته از خـاک وطـن..


شــهید نـظـر میکـند بـه وجــه الله..

....

سال ها می گذرد داغ چه بر دل بکشم

کاش من هم چو نبی به آسمان پر بکشم

پلاسکو بعد چهل سال شده نقش زمین

ای خدایم تو بگو چشم بر غم بکشم؟

پیکر آتشنشانان دیده ای غرق صفا

می شود مانند آنان به بهشت سر بکشم؟

سانچی غرق شد و سوخت دلم همره او

به خدا دیگر ندانم به کجا پر بکشم...


دالیا دهمرده

شافیان محشر



اینان شافیان روز جزایند

همان شهیدان خدایی

لاله های سرخ وطن

کدامشان را می شناسیم

برای شناخت شهیدان چه کردیم؟

برای دفاع از وطنمان چه کردیم

کدام یک از این مردان بی ادعا را می شناسید ؟

کدام یک از این شور آفرینان عشق را می شناسید؟

کدام یک از این لالاه های پر پر را می شناسید؟






یاسوجم تسلیت



دنا تو هم نامهربان شدی؟

تو دیگر چرا؟

تویی که در قلب و جان ما بودی...

تویی که قوم لر به افتخارت نغمه ها و ترانه ها سروده...

تویی که برایمان نمادی بودی...

اما یک قول بده...قول بده که برای گوش های عزیزان از دست رفته مان لالایی های مادران سرزمینت را قشنگ نجوا کنی...

لالایی هایی که ریشه در تاریخ دارد و حین ییلاق و قشلاقی به درازای تاریخ در گوشت نجوا کردیم.

آخ کُه دنا...بخون از غم دل...بخون که از صمیم قلب نابودیم...

برای مردممان...

برای یاسوجمان...

برای لر...

برای ایرانمان...

همسفران عشق

اینان همسفران عشقد

مردان بی ادعا

همان هایی که سینه سپر کردند و جان دادند تا ایرانشان آباد بماند

این مردان بی ادعا قدرت اندیشه شان از آرش است

از نسل سلمانند

دل می بندند به تمام یاران خراسانیشان

این ها

حماسه آفرینان کربلایند

رهرو راه حسین

فداییان رهبر

و مالکان اشتر علی....

همیشه جاوید...

سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند !
.
.
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم …
.
.
به مادر قول داده بود بر می گردد …
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت :
بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت …
.
.
من می خواهم در آینده شهید بشوم …
معلم پرید وسط حرف علی و گفت : ببین علی جان موضوع انشا این بود که در آینده می خواهین چکاره بشین ، باید در مورد یه شغل یا کار توضیح می دادی !!! مثلا پدر خودت چه کاره است ؟
آقا اجازه … شهید …
.
.
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه …
نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”
.
.
ساقی جبهه سبو بر لب هر مست نداد
نوبت ما که رسید میکده را بست نداد
حال خوش بود کنار شهدا آه دریغ
بعد یاران شهید حال خوشی دست نداد
محمد
.
.
ای شهدا برای ما حمدی بخوانید که شما زنده اید و ما مرده …

شهید بی نشان

سبکباران سفر کردند و رفتند

شهیدان قصه پر سوز عشقند
شهیدان شمع عالم سوز عشقند

شهیدان راهیان کوی یارند
شهیدان عاشق و خونین تبارند


1
23456
last